سه
تی تی من پذیرفتم که زندگی شبیه جنگه و جنگ قانون های تلخِ نانوشته خودش رو داره
که اگه رعایت نکنی زخمی میشی...میبازی...چیزی که قبلا درک نمیکردم!
دو
تی تی! این روزها که دارم وبگردی میکنم و امشب که دست به نوشتن زدم یجوری بَیان خلوته که انگار وبلاگنویسی تبدیل به جرم بزرگی شده :)) امیدوارم وقتی داری اینو میخونی حداقل اوضاع یکم بهتر شده باشه...کاش هیچوقت وبلاگ های قبلیم رو حذف نمیکردم. خیلی پشیمونم.
یک
تی تیِ عزیزم سلام! برگشتم تا دوباره شروع کنم...وقتشه که دوباره با دنیای شیرین وبلاگها آشتی کنم. وقتشه همه وبلاگ هایی که خاموش دنبال میکردم رو یکییکی به ترتیب روشن کنم:)) وقتشه برات بنویسم و ثبت کنم...هرچند کم و کوتاه...هرچند چرت و پرت...میدونی که من نویسنده نیستم،هیچوقت نبودم. اما از ثبت روزمرگی ها و خوندشون در سالهای آینده لذت میبرم...فقط بدون این روزها قراره سخت تلاش کنم تا تو بعدها خوشحال باشی...امیدوارم از پسش بربیام و باعث ناراحتیت نشم دوباره :)

تیتی نام مستعار من است!